"حضرت ماه"
باز آدينه شده حضرت ماه
زير لب ذکر تو و دوخته ام ديده به راه
ــ
ندارم من به دنيا غيرِ تو يار و نگاري
گرنباشي مي وزد نسيم ، ليکن به دشواري
ــ
عطر زلف تو تمثيل گلِ ياس
نگاهت يوسف زهرا پر احساس
ــ
نگاهم کن که اين ديوانه دل با يک نگاهت باز دل باخت
نبودي ، در غم فراقت سالها اين مجنونِ تو بگداخت
ــ
در غيابت نميگذرد فصل نارنجي پوش پاييز
بيا ، بيا که از دوري تو ز غم شدم لبريز
ــ
چرا نمي آيي اي سردار بردبار
شده دنياي ما بي تو لبالب از درد مشقت بار
ــ
در انتظار آمدنت دويده ام سال ها اندوهبار
حال فتاده ام ز پا و گرفته ام دست بر ديوار
ــ
بيا ، بيا بزرگي کن و دست مرا بگير
تا که نيوفتد ز راهِ تو اين جوانِ پير
ــ
نگاهش مظهر گشايش است و حيات
براي آمدن خاتم الاوصيا صلوات
" زينب شباني"
درباره این سایت